در لوس آنجلس آمریکا ، آرایشگری زندگی میکرد که سالها بچه دار نمیشد . او نذر کرد که اگر بچهدار شود ، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند . بالاخره خدا خواست و او بچهدار شد !
روز اول یک شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان کار ، هنگامیکه قناد خواست پول بدهد ، آرایشگر ماجرا را به او گفت . فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود .
روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند ، آرایشگر ماجرا را به او گفت . فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش راباز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود .
روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد . در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد . حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش را باز کند ، با چه منظره ای روبرو شد ؟
فکرکنید . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
برو به ادامه مطلب.
یک بار سارق مسلح میره خونه غضنفر دزدی . اول رو می کنه به برادر غضنفر میگه اسمت چیه میگه رحیم
دزده میکشتش رو به زن غضنفر میکنه میگه اسمت چیه
میگه فاطی دزده میگه چون اسم زنم فاطی هست کاری باهات ندارم
رو میکنه به غضنفر میگه اسمت چیه
غضنفر میگه والا اسمم غضنفر هست ولی تو خونه صدام میکنن فاطی
غضنفر میره خونه میبینه بوی گاز میاد به زن و بچه هاش میگه برق رو روشن نکنید من کبریت آوردم!!!